loading...
پدر
صدف بازدید : 8 پنجشنبه 21 آذر 1392 نظرات (1)
من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی . ... ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ، ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را، اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد . دستانت را می بوسم و پیشانیت را ، که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ، خاک پایت هستم تا هست و نیست هست . به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم . زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز. زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز. زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر... راحت نوشتیم بابا نان داد ! بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ، برای نان همه جوانیش را داد ...
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط پدر نویسنده در تاریخ 1392/09/21 و 2:42 دقیقه ارسال شده است

موفق باشی دختر عزیزمشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
صدیقه چهارپاشلو دانشجوی امور فرهنگی وبلاگی تحت عنوان ((پدر))ساخته ام امیدوارم مورد پسند استادم جناب آقای بنی اسدی باشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 7
  • بازدید کلی : 160